شب یلداست ؛ سرما با حد اکثر توان بر زمین حمله ور می شود؛ شب نیز از نبود نور خورشید سوء استفاده می کند و سیاهی خود را که به کمال رسانده و مانند بختک بر زمین چمبره زده است ؛ باد نیز با شلاق زدن به در؛ دیواره ؛ پنجره و بام ها لحظاتی بیکار نمی نشیند و اهریمن نیز در کمین است که اگربتواند از سیاهی شب سوء استفاده کند و برای ورود به داخل خانه ها روزنه ایجاد کند او اگر بتواند به خانه ای داخل شود با فکرهای شیطانیش اعضای خانواده را از آمدن صبح و روشنای خورشید نا امید کند و به وسیله سرما آنان را مانند تکه چوبی خشک می کند . اهریمن به حیله و نیرنگ و شاید هم با زور؛ در شب یلدا باد ؛ سرما و تاریک شب را به فرمان خود در آورده است ؛ او در تاریک شب با سرمای که می تواند به مغز استخوان نفوذ می کند و مغز استخوان را بترکاند و با زوزه های باد به در پنجره خانه ها می کوبد واز مردم می خواهد که تسلیم خواسته اهریمن شوند ولی مردم با آمادگی و برنامه ریزی قبلی و با برگزاری جشن سرور تسلیم خواسته های اهریمن نمی شوند ؛ از طرفی اهریمن بیکار ننشسته و چون نمی تواند در قلوب مردم رخنه کند و آنان را نسبت به نیامدن خورشید فردا نامید کند؛ پس مستقیما" به جنگ خورشید می رود چون او می داند حیات و زندگی بشر به واسطه حضور او است. اهریمن در نیمه های شب به وسیله باد خبر اینکه خورشید را به اسارت خود در آورده است به گوش مردم می رساند تا شاید با این شایعه بتواند مردم تسلیم خواسته های خود کند ولی پدر بزرگها و مادر بزرگها با در آغوش گرفتند کودکان و خردسالان و قصه گفتن برای بقیه اعضای خانواده آنان را به آمدن صبح بعد از شب یلدا مژده می دهند ؛ مردم با خوردن میوه های مانند هندوانه و انار ؛ تنقلات و آجیل شب یلدا می خواهند با سلامتی خود به جنگ اهریمن ناپاک بروند و آمدن فردای سالم را به مدت یک سال تضمین نمایند. کودکان یواش یواش با لالائی مادرانه و با افکار کودکانه (که منشاء گرفته از قصه های مادر بزرگ و پدر بزرگ شب یلدا است ) به خواب می روند و در میان خواب های خود " جنگ بین خورشید و اهریمن که از قصه های شب یلدا توسط پدر بزرگها و مادر بزرگها شنیدند " را می بینند شب یلدا از نیمه می گذرد ولی بزرگترها هنوز هم در حال گفت شنودند و یواش یواش بزرگترها نیز به امید آمدن فردا به استراحت می پردازند اهریمن به وسیله سرما می خواهد با زنده و زندگی مبارزه کند شاید در آن سرمای شدید شب یلدا کسانیکه و یا موجوداتی باشند که به اثر فقر ؛ سرما و یا گرسنگی تسلیم مرگ شوند که این مرگها باعث شادی اهریمن می گردد ولی در لحظاتی که اهریمن فکر می کند که خورشید که سر چشمه حیات بر روی زمین است را به اسارت خود در آورده است و با خنده های تمسخر آمیزش پیروزی خود را جشن می گیرد؛ این خروس موجود بی وقت و بی محل که آوازش گاهی موجب آزار دیگران می شود به جنگ اهریمن می رود او با صدای بلند آمدن صبح و خورشید را خبر می دهد خروس در آن لحظات خدا پرستان را از خواب سنگین نا امیدی بیدار می کند ؛ که آنان باید بیدار شوند و خالق جهان را پرستش کنند چون اهریمن نابود است در این لحظه خدا پرستان یکی با زبان محمد (ص) و دیگری با زبان عیسی (ص )و آن یکی با زبان موسی (ص) و کس دیگر با زبان زرتشت (ص) و بقیه دیگر با زبان پیامبر خود به ستایش خالق یکتا می روند و بازگشت صبح را جشن می گیرند اهریمن چون دستش به جای نمی رسد و از اسارت خورشید ناکام می ماند لذا بر روی خورشید چنگ می کشد که در اثر این خراش بر چهره خورشید زخمی میشود و به جای خون آتش زیادی فوران می کند و که این فوران آتش باعث سوختگی اهریمن می شود لذا اهریمن دوباره میخواهد به وسیله ابر خورشید را به بند کشد ولی خورشید همیشه با چهره زخمی در ساعت اولیه صبح یلدا شب وقتی می خواهد خورشید با چهره زخمی از چنگال اهریمن رهای یابد لذا اولین طلیعه های خود را که از میان ابرها (جهت بوسه زدن بر گونه های کودکانی که از پشت شیشه منازل خود نشسته اند می خواهند از پیروزی خورشید بر اهریمن مطمئن شوند ) به سوی آنان رهسپار می کند چون چهره اش خونی است از ابرها کمک می گیرد و این طلیعه ها که خونی هستند از پشت ابرها به سوی زمین گسیل می دارد که پس از چند ساعت زخم های خورشید مداوا می شود و اهریمن برای یکسال دیگر به دست خورشید در سیاهچالی زندانی می شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر