دومین خاطره زیست محیطیم از دوران سربازی بر می گردد به اواخر زمستان سال 1362 که در دژبان مرکز دوره آموزشیم را می گذراندم .
پادگان دژبان مرکز یکی از قدیمی ترین پادگان تهران می باشد و به علت آنکه باشگاه افسران پیش از انقلاب می باشد خیلی سر سبز بود در آن سال ها یک چشمه بزرگی آب از میان پادگان می گذشت که آب این چشمه حالت شرب داشت و در وسط پادگان یک استخر خیلی بزرگ قرار داشت که آب چشمه ابتدا وارد این استخر می شود در نهایت از کنار درختان می گذشت .
در این استخر تعداد زیادی ماه قرمز زندگی می کردند و گاهی نیز در این استخر مار آبی ویا قورباغه دیده می شود و هر روز بعد از ظهر بعضی از سرباز از آشپزخانه مقداری نان بیات می آوردند و آنها را ریزه ؛ ریزه می کردند و برای ماهی ها در استخر می ریختند و ماهی ها برای خوردن نان مسابقه می گذاشتن . یکی از روزها سربازان با دیدن یک مارآبی بزرگ در استخر؛ با یک چوب های دستی به مار حمله کردند ولی مار به زیر آب رفت ولی متاسفانه ماهی قرمزی در اثر ضربه چوب کشته شد و این انگیزه ای شد تا مسابقه ماهی کشتن بین دوتا از سربازها برگزار شود و آنان با چوب های دستی به ماهی های که در سطح آب شناور بودند حمله می کردند و ماهی های که کشته می شدند را از به بیرون آب می انداختند و با کشتن هر ماهی امتیاز می گرفتند و آن دوتا سرباز از این کار کلی لذت می بردند و تعدادی از سربازان این دو نفر را تشویق می کردند و تعداد دیگری از سربازان نیز به این وحشی گیری اعتراض کردند که منجر به در گیری شد ولی یکی از سرباز بعد از درگیری بین موافقین و مخالفین لاشه ماهی ها را در کسیه پاکتی گذاشت و در اختیار گروهبان نگهبان گذاشت . فردای صبح فرمانده گردان آموزشی یک جناب سروان بود که انسان شریفی بود وقتی توسط گروهبان نگهبان در جریان کار قرار می گرفت بعد از مراسم صبحگاه پادگان ؛ سربازان آموزشی را در جلوی استخر به صف کرد جناب سروان از همان ابتدا چهره اش کاملا" بر افروخته بود بدون مقدم رفت روی اصل مطلب ؛ ایشان از کسانیکه که باعث مرگ ماهی ها شدند خواست از صف خارج شوند ولی چند نفری از سربازان با صدای بلند خندیدن جناب سروان یکبار کنترل خودش را از دست داد و با فریادی که بین گریه و نعره بود شروع کرد به توهین کردن اشکانی که از چشمانش جاری بود آنچنان شدید بود که در عرض چند لحظه روی لباس فروم نظامی کاملا" خیس شد؛ ایشان دستور تنبیه کل گردان را صادر کرد ( حدود 500 سرباز ) ایشان از همه کادری ها خواست تا کارهایشان را تعطیل کنند با تمام توان گردان را تنبیه کنند . ابتدا دستورتنبیه بشین برپا را داد و سپس کلاغ پر و بعد تنبیه بدو به خواب را صادر کرد و در آخرین مرحله سینه خیز در آسفالت ؛ از جمله تنبیهات آن روز بود. آن روز یک روز خیلی بدی برای گردان آموزشی بود نه کسی صبحانه خورد و ناهار را ساعت سه بعد از ظهر دادند خیلی ها مریض شدند ایشان دستور لغو مرخصی داد حتی مرخصی شب عید را لغو کرد . چند روزی از این قضیه گذشت ولی ایشان دیگر آن چهره خندان جلوتر نداشت و در مراسم صبحگاهی حاظر نمی شد تا اینکه ما چند تا از بچه های شهرستان که خوش سابقه بودیم با هماهنگی سرکار استوار زمانی که اصفهانی بود به ملاقاتش رفتیم و ایشان ابتدا ما را کمکی تنبیه کرد که چرا کاری که به ما مربوط نیست داخلت می کنید ولی بعد با ما مهربان شد و از این اتفاق بسیار ناراحت بود و گفت در سربازخانه تشویق برای یک نفر ولی تنبیه برای همه می باشد ما از ایشان خواهش کردیم که عاملین اصلی را تنبیه کند و دیگران را در ایام تعطیلات عید مرخص کند تا پیش خانواده هایشان بروند ولی ایشان قبول نکرد در نهایت تعداد زیادی از سربازهای شب عید و تحویل سال نو را در کنار استخرنگهبانی دادند ولی در نهایت از روز دوم عید در دو سری سربازان به مرخصی رفتند .
۲ نظر:
فرمانده شما بسیار انسان شریفی بودند
افسوس که در حال حاظر با کشنده ماهی برخورد دیگری می شود
جناب اشکار بنده نیز با نظر شما هم عقیده هستم
ارسال یک نظر