۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

بنام خدا مردی که همیشه به یاد دیگران درخت می کاشت عاقبت برای او نیز درخت کاشتند وقتی کودک بودم داستانی مادرم برایم تعریف می کرد که در شهری کوزه گری بود که یک کوزه ای در گوشه ای از مغازه اش گذاشته بود و هرکسی که فوت می کرد و یا جنازه ای را از جلوی مغازه اش تشیع می شد برایش تکه سنگی در کوزه می انداخت و بلاخره یک روزی حضرت عزرائیل (مرگ ) به سراغ کوزه گر می آید و کوزه گر از دنیا می رود بعد از چند وقت شخصی که از فوت کوزه گر خبر نداشته در بازار شهر به سراغش می آید و دنبالش می گردد و از هر کسی که سراغ کوزه گر را می گیرد همگی به می گویند کوزه گر در کوزه افتاد. و این حکایت داستانی است که امروزبرای مردی سبز اندیش ایران اتفاق افتاده است . مردی که همیشه به یاد دیگران درخت می کاشت عاقبت برای او نیز درخت کاشتند ؛ عاقبت برای مرحوم حسین ابوالحسنی که یک عمر به یاد دیگران درخت کاشته بود در روز جمعه مورخه 23/8/88 دوستداران آن مرحوم به یاد ایشان در پارک های طالقانی در کنار ایستگاه مترو حقانی و قیطریه بیش از بیست عدد درخت کاشته شد ؛ در این مراسم که با حضور فرزندان ؛ دوستان ؛ آشنایان و فعالین محیط زیست از جمله آقای مهندس حیدرزاده مشاور آقای قالیباف و ریاست ستاد محیط زیست شهرداری تهران و در کنار همسر آن مرحوم و مادر طبیعت ایران سرکار خانم دکتر ملاح درخت کاشتن ؛ مردم به یاد کسی درخت کاشتن که خود صد ها و شاید هم هزاران درخت کاشته بود . شاید از خوبی روزگار است که اولین باری که ایشان را ملاقات کردم در روز جشن درختکاری سال 1378 بود که آن روزبه دعوت دفتر مشارکتها و ترویج سازمان جنگلها و مراتع و آبخیزداری در منطقه سرخه حصار برگزار شد و ایشان در کنار مادر پیر طبیعت ایران با هم در حال درختکاری بودند. چون تازه وارد فعالیتهای زیست محیطی شده بودم ایشان و خانواده اش را نمی شناختم برایم تازگی داشت که پیر زن شهری با سن 84 سالگی در کنار پیر مردی که همسن سال ایشان بود دو تای باهم درخت می کاشتن ؛ مادر طبیعت ایران با یک دست خود نهال نگه می داشت و با دست دیگر با آب پاش به پای درخت آب می ریخت و مرد کهن سال سبز اندیش با بیل در حال خاک ریختن به پای نهال بود ؛ در آن روز وقتی همه مردم به مراسم سخنرانی اختتامیه روز درختکاری رفته بودند این زن و شوهر هنوز به درختکاری ادامه می دادند. حتی به یاد دارم در یکی از جلساتی که قرار بود با هم فکری تشکلهای زیست محیطی و دوستداران منابع طبیعی و محیط زیست به مناسبت روز درختکاری برنامه ریزی شود و این جلسه در دفتر مدیرکل منابع طبیعی استان تهران برگزار شده بود سرکار خانم دکتر ملاح روز درختکاری را به یک شو تشبیه کردند وقتی از ایشان دلیل این شو را پرسیدیم ایشان گفتند با توجه به اینکه اراده منابع طبیعی و دوستداران محیط زیست با فراهم کردن امکاناتی در این روز می خواهند درخت بکارند ولی همینکه مردم پنج عدد درخت کاشتن آنها را مجبور می کنند به پای سخنرانی بروند که سخنرانان آن فقط حرف تکراری می زنند و هنوز ساعت یازده نشده باید برگردیم . ایشان آن سال تهدید کرد اگر ما درخت می کاریم که فقط برای نمایش دادن از صدا و سیما مرا به درخت کاری می برند؛ من و حسین جان ( هر وقت که خانم دکتر ملاح آقای ابوالحسنی را می خواستند صدا کنند لفظ حسین جان به کار می بردند ) در این مراسم شرکت نمی کنیم ایشان تاکید کرد ما وقتی در این مراسم شرکت می کنیم که بگذارند روز درختکاری تا شب درخت بکاریم . یاد ایامی به خیر که در خدمت مرحوم ابوالحسنی بودیم ؛ در سال 1383 به همت جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست جهت اعتراض به قطع درختان جنگلهای شمال از تهران برای اعتراض و تحصن به جلوی استانداری مازندران در شهر ساری رفته بودیم ؛ ایشان به جوان شدیدا" تاکید می کردند که مواظب باشید که احساساتی نشوید که باعث گرفتاری آنان نشود ایشان در اتوبوس پیش از رسیدن به ساری پیشنهاد کرد که من و خانم ملاح ابتدا پلاکارد دست می گیریم و اعتراض را شروع می کنیم اگر نیروی انتظامی خواست کسی را بازداشت کند اول من و خانم ملاح باز داشت شویم چون اگر ما بازداشت شویم سربازی که قرار است زندانبان ما باشد حتما" سن نوه مرا دارد و حتما" همان احترامی که به پدر بزرگش می گذارد به من و خانم ملاح نیز همان احترام خواهد گذاشت . حسین ابوالحسنی ؛ مرد کهن سال طبیعت ومحیط زیست ایران ؛ کسی که پندارش سبز بود ؛ کردارش سبزبود و گفتارش نیز سبز بود او سبز می انشید ؛ سبزسخن می گفت و سبز عمل می کرد. مرحوم ابوالحسنی به مدت 14 سال با در اختیار گذاشتن خانه در اختیار جمعیت زنان آسایش و خواب خوراک خود را در اختیار جمعیت زنان با آلودگی محیط زیست قرار داده بود که مبادا مادر طبیعت ایران به علت بی جای مجبور شود در پشت دفتر مدیرکلی برای گرفتن دفتر برای جمعیت زنان سر تعظیم فرو آورد . اگر بنا به حوادث و مشکلات زیست محیطی کسی نصف شب به منزل ایشان زنگ می زد اگر خدای نکرده ایشان آن شب عصبانی می شد حتما" فردا صبح در اولین فرصت دلجوئی می کرد. شبی که جنگلهای لویزان در زیر غرش لودرها و بولدوزر به لرزه در آمده بود و درختان سر به فلک کشیده سر در برابر حکم غیر انسانی سر تسلیم فرو می آوردند در نیمه های آن شب فقط دوستداران محیط زیست در کنار مسئولین منابع طبیعی با قاتلین درختان صحبت می کردند و از آنها مهلت چند ساعته می خواستن که تا فردای آن روز از طریق رایزنی وضعیت بقیه درختان مشخص شود ( آن شب تلفن های همه مسئولین مخصوصا" مدیران سازمان محیط زیست خاموش بود و انگار همه مسئولین محیط زیست در خواب آرامش قرار داشتن و یا نمی دانست که در گوشه ای از شهر به محیط زیست شهری چه می گذرد و یا به قول دوستی آنان خود را به خواب زده بودند که فردا صبح وانمود کنند که صدای نعره های درختان لویزان نشنیند که نه آن روز که تا امروز هم نشنیند چون اصلا" نسبت به این قتل عام اظهار نظر نکردند ) صدای گرم مرحوم ابوالحسنی و خانم ملاح باعث قوت قلب بچه ها شد. ایشان برای دوست داران محیط زیست ایران سنگ صبوری بود که که همه درد ها و غمهای دوستداران محیط زیست را می شنید ؛ وقت با کسی سخن می گفت یا اگر کسی پیش ایشان از سخت ها و بدی روزگار گلایه می کرد با دلداری های مرحوم حسین ابوالحسنی آرامش می یافت . ایشان بعد از نود سال زندگی صادقانه با سفر روحانی خود به جهان آخرت بلاخره به دنیای باقی شتافته است و در جوار حضرت حق به آرامش رسیده . ایشان با رفتنش دل مادر طبیعت ایران را غم دار کرد و با فوتش همه دوستداران محیط زیست و طبیعت ایران نیز غمگین کرده است ؛ ایشان چند وقت پیش وصیت کرده بود که به جای برگزاری مراسم به یادش چند تا درخت بکارند و امروز به وصیت ایشان جامه عمل پوشیده است . عشق و علاقه مرحوم ابوالحسنی به خانم ملاح زبان زده عام و خاص بود یک روز من از یکی از دوستان پرسیدم چه شد که آقای ابوالحسنی منزلش را در اختیار جمیت زنان قرار داده ؛ ایشان با ظرافت خاصی گفت آقای ابوالحسنی طاقت دوری خانم ملاح را حتی برای یک لحظه ای ندارد لذا از ایشان خواسته است تا همه فعالیت های خانم ملاح در منزل انجام شودو هر هزینه ای که لازم باشد می پردازد من گفتم خوب این کار باعث می شود خرج که آقای مرحوم ابوالحسنی خیلی بالا برود چون جمعیت زنان که در آمدی ندارد که بخواهند هزینه کند ایشان دو باره جواب داد پدر عشق بسوزد که هر چه به سر آقای ابوالحسنی می آید به خاطر عشق است اول عشق به خانم ملاح و بعد عشق به محیط زیست است که ایشان این کارها را انجام می دهد روحش شاد و یادش گرامی باد و راهش پر رهرو باد در پایان به شعری اشاره می کنم که می گفت : کاروان رفته منزل به منزل قصه ساربان مانده بر دل قصه مرحوم حسین ابوالحسنی واقعا" به دل مانده است

هیچ نظری موجود نیست: