۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

سی و یک سال پیش در چنین ایامی دلها همه خدای بود ( بهاران خجسته باد)

در سی و یک سال پیش در چنین ایامی کشور ایران غرق در جشن؛ شادی و سرور بود . مردمی که قرن ها با استبداد و سلطنت مبارزه می کردند ولی هیچ وقت به مرز پیروزی نزدیک نشده بودند؛ داشتن یواش یواش طعم پیروزی می چشیدند. تا آن زمان سابقه نداشت برای کسیکه کشته می شود کلمه تبریک به کار رود ولی مردم کوچه و خیابان وقتی بستگان کشته شدگان انقلاب را می دیدن به جای گفتن کلمه تسلیت کلمه تبریک به کار می بردند چون اعتقاد داشتن شهیدان زنده اند و پیش خدا روزی می خورند . در چنین ایامی یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخی ایران داشت به وقوع می پیوست . یواش یواش بوی آزادی به مشام مردم می رسید و مردم با شعار" به کوری چشم شاه زمستان بهار است " شعار آزادگی سر می دادند . مردم با انقلاب خود طومار خاندانی را می بستند که به جز فساد ؛ هرزگی و بد بختی برای کشور ایران چیزی دیگر به ارمغان نداشتن . خاندانی که دستشان به خون یاران دکتر مصدق ؛ آیه الله کاشانی و دیگر مبارزان ملی و مذهبی آغشته شده بود حتی غلامرضای تقلبی با چنگ کشیدن بر چهره غلامرضا واقعی (جهان پهلوان پهلوانان ایران زمین ) کشور ایران را از داشتن جهان پهلوان تختی محروم کرده بود . در آن زمان که اینجانب نوجوانی 14 ساله بودم ولی با تمام وجود هیجانات انقلاب را درک می کردم چون موج و هیجانات انقلاب به شهرستان ها نیز رسیده بود (شاید خاطرات انقلابی من نسبت به خاطرات بچه های تهران در آن زمان ناچیز باشد ) ما نیز دیگر نوجوانان کشور در اعتصاب مدارس و راه پیمای های دوران انقلاب شرکت می کردیم و با پلیس و گارد به جنگ گریز می پرداختیم و گازاشک آور می خوردیم ( بعضی نیز از پلیس که سوگند خورده بود که مواظب مردم باشند کتک می خوردند) که در پیروزی انقلاب سهمی داشته باشیم . اینجانب خدا را شکر می کنم که در دوران عمر خود مخصوصا" در ایام جوانی با پدیده به نام انقلاب آشنا شدم و این آشنای باعث شد که بعدا" من وبسیاری از جوانان هم سن من خودمان را بهتر بشناسیم . شاید خیلی از همسن سالان من نسبت به اینکه مقداری از سن خود را با بحران های انقلاب و پس از انقلاب سپری کرده اند دلگیر باشند ( شاید حق هم دارند چون مقداری از عمر آنان بدون برنامه گذشت ) ولی همه آنان از اینکه امروز آقا و سرور خود می باشند از ته دل راضی اند و خیلی هم خوشحال می باشند. در دوران انقلاب دلها و قلب های همه مردم خدای شده بود و همه به کمک یکدیگر می شتافتند؛ اگر کسی احساس می کرد که همسایه اش نقت یا نان ندارد به کمک او می شتافتد و حتی برای تهرانی ها که آن زمان در گیر مبارزه با ظلم ؛ سمت و در محاصره گاردی ها بودند همه چیزی از شهرستانها به رایگان برایشان ارسال می شد. بیاد دارم همینکه خبری به شهرستان گلپایگان می رسید که تهرانی ها احتیاج به نان و مواد غذائی از قبیل شیر ؛ روغن ؛ شکر و غیره دارند مردم سریع و خود جوش با تشکیل کمیته های شروع به جمع آوری نان ؛ ماست و مواد غذائی می کردند و کامیون کامیون مواد غذائی به تهران ارسال می کردند . با توجه به اینکه در دوران انقلاب روستائیان نیز برای راه پیمای به شهر گلپایگان می آمدند و نهار و شام را مهمان شهری ها بودند لذا اکثر کسانیکه گاو شیرده داشتن با تهیه ماست و پنیر بعضی هم با تهیه نان و دیگران نیز با تهیه مواد غذائی از این مهمانان پذیرای می کردند. هیچ وقت مزه نان ؛ پنیر و خرمای دوران انقلاب را فراموش نمی کنم یادش بخیر مادرم و زنهای همسایه در آن ایام هر روز از صبح تا غروب داخل خانه ها برای کمک به مردم انقلابی نان محلی می پختند و یا با جمع آوری شیر ؛ تهیه ماست و دیگر مواد لبنی ؛ شب ها آنها را به کمیته های که برای این کار تشکیل شده بود تحویل می دادند. آن زمان همه فریادها و شعارهای انقلابی مردم یکپارچه شده بود و همه به دنبال استقلال و آزادی و جمهوری اسلام می گشتند و هیچ کس سهمی طلب نمی کرد و وحدت کلمه یک پارچه بود و امروز سی یک سال است که از آن دوران پر افتخارمی گذرد و چه خاطراتی در این سی یک سال بعد از انقلاب برای مردم پیش نیامده است. با گرامیداشت یاد شهیدان دوران انقلاب و طلب آمرزش از خداوند برای مبارزینی که بعد از انقلاب از میان ما رفتند و امروز دیگر در میان ما نیستند ولی چشمان نگرانشان به دنبال انقلاب که سالها برایش تلاش و مجاهدت نموده اند باشد. خدا را شکر آن زمان هنوز ظروف پلاستیک یکبار مصرف تولید نشده بود تا مردم انقلابی را برای طرح فرهنگی حذف و ساماندهی ظروف یکبار مصرف فراخوانم و از نظر محیط زیست آلودگی هوا و دیگر انواع آلودگی ها این چنین خطرناک نبود تا مردم انقلابی احساس خطر کنند و برای رفع آنان همکاری کنند .

هیچ نظری موجود نیست: